بررسي پنج فرضيه درباره انقلاب اسلامي
سردرگمي تحليلگران غربي و شرقي و شبه روشن فكران ايراني غربزده در فهم و درك و تحليل انقلاب اسلامي ايران، عامل روي آوردن آنان به ارائه فرضيههاي نادرست و ناقص براي انقلاب شده است. چهار فرضيه «استبداد عامل انقلاب»، «اقتصاد عامل انقلاب»، «توطئه عامل انقلاب» و «مدرنيزاسيون عامل انقلاب» به هيچ وجه نتوانسته اند به درستي عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران را تبيين كنند; زيرا طرفداران اين فرضيهها در بي توجهي و يا كم توجهي عمدي يا سهوي نسبت به نقش مذهب در انقلاب ايران اشتراك دارند. روشن است كه نقش «استبداد» و «اقتصاد» در انقلاب ايران از مكتب اسلام و مذهب تشيع سرچشمه گرفته است; زيرا اسلام يك دين جامع و كامل مي باشد; از سويي، داراي نظام اقتصادي كارآمد است و آرمانهاي اقتصادي اين دين بود كه مردم مسلمان را به ميدان آورد، و از سوي ديگر، به بهترين شكل الهام بخش آزادي معنوي، آزادي انساني، آزادي مذهبي و آزادي انديشه و قلم و بيان است و آنان را به استبدادستيزي و مبارزه قاطع با استبداد فراخوانده است. بنابراين، نقش استبداد و اقتصاد در پيدايش انقلاب ايران، درون نقش مذهب جاي مي گيرد و معلول نقش اصلي مذهب در انقلاب است. «فرضيه توطئه» را دشمنان انقلاب ساخته اند و هيچ تحليلگري آن را نپذيرفته است. فرضيه «مدرنيزاسيون عامل انقلاب» نيز بيان ديگري از نقش مذهب در انقلاب است كه با ادبيات دشمنان دين و مذهب ارائه شده است. در اين فرضيه، دشمنان اسلام همان اسلام ستيزي رژيم پهلوي را، كه عامل پيدايش انقلاب بوده است، با تعبير «مدرنيزه كردن جامعه سنتي» و مبارزه با اعتقادات كهن مذهبي2 بيان كرده اند و در تصور باطل خود اسلام را كهنه و فرهنگ غرب را نو و آخرين و بهترين فرهنگ دانسته اند. به اعتقاد آنان، سرعت و بي برنامگي و نبود تدبير و ستاد پشتيباني، عامل شكست سياست مدرنيزاسيون شاه بوده است.
بر خلاف فرضيه مزبور، تنها فرضيه «مذهب عامل انقلاب» درست و مطابق واقع است; چرا كه دلايل و شواهد فراوان لازم و كافي آن را اثبات مي كند و در تحليلهاي دوستان و حتي دشمنان انقلاب بيشتر آمده است و هيچ كس نتوانسته نقش مذهب را در پيدايش انقلاب ايران انكار نمايد و ناديده بگيرد. تنها محصول كوششها و دست و پا زدنهاي برخي از كساني كه درباره انقلاب ايران سخن گفته اند، كم رنگ جلوه دادن نقش مذهب بوده است. بدون شك عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران مكتب اسلام و مذهب شيعه است. به بيان ديگر، اسلام ستيزي شاه و رژيم سلطنتي و اسلام گرايي توده مردم، روشن فكران و نسل جوان معاصر، عامل پيدايش انقلاب و سقوط شاه و فروپاشي رژيم سلطنتي پهلوي بوده است. اسلام، عاملي است كه از آغاز و تولد انقلاب تا پيروزي انقلاب به طور دايمي، آشكار، شديد، قوي و از نزديك و مستقيم در همه مراحل حضور داشت و زيربناي انقلاب و موتور حركت آن بود; ساير عوامل همه از جلوهها و مظاهر نقش مذهب مي باشند و با آن پيوند دارند. با همين عامل مي توان جامعيّت انقلاب و اَبعاد گوناگون آن را فهميد و بيان نمود. به هر تقدير، «مذهب عامل انقلاب ايران» در ميان تفسيرها و فرضيههاي پنج گانه اي كه براي انقلاب ايران اظهار شده اند، بهترين، دقيق ترين و كامل ترين آن هاست و دليل ناكامي و به بن بست رسيدن نظريه پردازان انقلاب ايران ناديده گرفتن نقش اصلي مذهب در اين انقلاب است.
اعتراف دانشمندان غربي به ناتواني در تحليل انقلاب ايران
جان فوران (J. Foran) در آغاز مقاله «انقلاب 79-1977 چالشي بر تئوري اجتماعي» چنين نوشته است: تحول گسترده اي كه در 1978 تمام ايران را فرا گرفت، تقريباً تمام ناظران را، از ژورناليستها و ديپلماتها گرفته تا انديشمندان ايراني و نظريه پردازان تغييرات اجتماعي جهان سوم، به تحيّر افكند. وي در ادامه مقاله ضمن اشاره به چالشهاي فراوان نظريههاي گوناگون در تحليل انقلاب ايران مي نويسد: موضوع نظريه اجتماعي در دهه 1980 به اين ترتيب در آمد كه: «آيا انقلاب ايران را بايد به عنوان يك مورد منحصر به فرد، خلاف ساير انقلابها مورد بررسي قرار داد و يا اينكه علت انقلابها را بايد در پرتو شواهد ايران مجدداً مورد مداقّه قرار داد؟»3
تأثير انقلاب اسلامي ايران بر نظريات علوم اجتماعي بسيار گسترده بوده است. اين انقلاب عرصه اي جدّي براي آزمون نظريههاي رايج و مرسوم در علوم اجتماعي است; توجه نظريه پردازان علوم اجتماعي را به خود جلب كرد و شالوده كاخ رفيع دانش اجتماعي را به لرزه افكند; به گونه اي كه به اعتراف جان فوران، محور و موضوع نظريه اجتماعي در دهه 1980 شد و موجب تزلزل در نظريههاي علوم اجتماعي پيرامون انقلابها و بازنگري در آنها گرديد. جان فوران در كتاب مقاومت شكننده با توجه به نقش مذهب و دين در انقلاب ايران، به تحليل درست اين انقلاب نزديك شد. او در اين كتاب با تأكيد زياد بر نقش اسلام اصولگرا در انقلاب مي نويسد: در ميان فرهنگهاي گوناگون مخالف در دهه 1970، اسلام مبارز موفق شد قدرت دولتي را به دست گيرد. امام خميني(قدس سره) به دليل موضع گيري سازش ناپذير دراز مدت عليه شاه، جاذبه و صراحت و صداقت شخصي، و ديدگاه هايش در مسائل مهم سياسي، در صف اول جاي گرفت و توانست اسلام مردم گرايي ارائه دهد كه براي گروههاي مختلف اجتماعي جاذبه داشت، هرچند پايگاه اجتماعي اش در صفوف برخي از علما، طلّاب ديني و تجار و پيشهوران بازار بود، ولي سياست ضدامپريالستي اش نيز روشن فكران غيرمذهبي، چپگرايان و زحمت كشان را جذب مي كرد; وانگهي، كلام مذهبي او در ميان گروههاي حاشيه اي شهري و روستايي كه آنها را مستضعفان مي خواند نفوذ مي كرد.4
رابرت دي لي، پروفسور علوم سياسي در دانشگاه كلرادو كه يكي از استادان برجسته علوم سياسي در ايالات متحده آمريكاست، در مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت» كوشش مي كند انقلاب ايران را در چهارچوب متدلوژي غربي تحليل نمايد، اما اذعان مي كند كه انقلاب اسلامي ماهيت خاصي دارد كه در قالب متدلوژي متداول در غرب قابل تحليل نيست. لكن با استناد به برخي مشتركات موجود بين انقلاب اسلامي و انديشههاي اصالت در غرب، تلاش مي نمايد انقلاب اسلامي را از نقطه نظر اصالت كه براي غرب نيز آشناست تحليل كند. وي در آغاز مقاله مي نويسد: انقلاب اسلامي پيچيده و اسرارآميز مي نمايد، مساوات طلب است، اما در عين حال سوسياليست يا دمكراتيك نيست. راديكال است، اما سنتي نيز به نظر مي رسد. بيگانه گريز است، اما به ندرت انرواگراست و نمايانگر انقلابهاي فرانسه، روسيه و يا تجربه آمريكا نيست. نظريههاي علوم اجتماعي راجع به نوسازي، خواه ماركسيست خواه ملهم از سرمايه داري ليبرال نتوانستند وقوع آن را پيش بيني كنند و هنوز توضيح قانع كننده اي براي آن ارائه نكرده اند، تنها در دل تاريخ اسلام كه با قيامهاي زاهدانه در هر عصري مشحون است، مي توان معنايي براي اين جنبش عظيم كه جهان اسلام را درنورديد پيدا كرد. ... در تاريخ اسلام، انقلاب در الگويي متناوب از زوال و تولد قرار مي گيرد، اما در پي رسيدن به فراسوي شيوه تفكر متداول است. انقلاب اسلامي در جستوجوي يك آغاز تازه، يك تأسيس مجدد، بازآفريني و فعال كردن دوباره اقدامات انقلابي محمّد]ص[ است كه ملهم از كلام قرآن بود.5
دكتر زالمان خليل زاد استاد روابط بين الملل كلمبيا در نيويورك در كتاب دولت، خدا، جمهوري اسلامي كه در آمريكا چاپ شده است، در زمينه غافلگير شدن و گمراهي و بي اعتباري فرضيههاي سياستمداران و دانشگاهيان غربي با انقلاب اسلامي ايران مي نويسد: انقلاب اسلامي نه تنها سياستمداران جهان را غافلگير كرد، بلكه دانشگاهيان و محققان مسائل سياسي غرب را نيز گمراه نمود و فرضيه هايشان را بي اعتبار ساخت.6
تدا اسكاچپول در كتاب دولتها و انقلابهاي اجتماعي كه آن را تنها سه سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران نوشت،7 با مطالعه انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين ادعا كرد كه فقط جوامع كشاورزي مستعد انقلابهاي اجتماعي هستند. وي درباره سه انقلاب مذكور مي نويسد: شورشهاي كشاورزان تاكنون از اجزاي مهم و غيرقابل ترديد پيكره انقلابها بخصوص در چين، روسيه و فرانسه بود. مايه شگفتي نيست كه تمامي اين انقلابها در جوامعي رخ دادند كه نيروي كشاورز آن نقش عمده را در توليدات به عهده داشت. بدون مشاركت كشاورزان، كارگران شهري مركز قادر به اعمال انقلاب و اصلاحات نبودند. انقلابهاي آلمان و انگلستان مبيّن اين فرضيه است... در هردوي اين انقلابها نقش كليدي و اصلي در دست كارگران و كارمندان شهري بود ولي علي رغم حضور يكپارچه و عظيم آنها و تنها به دليل عدم حضور كشاورزان در روند انقلاب با شكست روبه رو شدند... نقش كشاورزان در انقلابهاي چين، فرانسه و روسيه بسيار چشمگير بود.8 او علاوه بر اين، اعتقاد داشت انقلابها به راه نمي افتند، بلكه مي آيند.9 در تحليل او براي انقلاب ها، جايي براي نقش مذهب وجود نداشت. بر همين اساس بود كه در سال 1982 در مقاله «حكومت تحصيل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شيعه در انقلاب ايران» اعتراف كرد كه انقلاب ايران موجب تعجّب او شده و مجبور به رفوكردن و ترميم و بازنگري نظريه خود گرديد. نقش رهبري و ايدئولوژي در انقلاب ايران را پذيرفت و بر همين پايه بود كه اعتراف كرد درك وي از نقش ممكن نظامهاي عقيدتي و مفاهيم فرهنگي در شكل دادن به كنشهاي سياسي تعميق يافته است. براي او روشن شد كه مطابق نظر بسياري از دانشمندان غربي ايران در هنگام وقوع انقلاب يك جامعه كشاورزي نبود و كشاورزي براي بيشتر مردم شيوه اصلي توليد و روش عمده امرار معاش به شمار نمي رفت. چندين سال پيش از انقلاب، كشاورزي نقش اصلي و مهم خود را در اقتصاد ايران از دست داده و به سمت جامعه سرمايه داري (طبق برخي تعريف ها) پيش رفته بود.10 او در آغاز مقاله تعجب و شگفتي خود را از انقلاب ايران چنين بيان مي كند: سقوط اخير شاه ايران و به راه افتادن انقلاب ايران بين سالهاي 1977ـ 1979 باعث تعجب ناگهاني ناظران خارجي، از دوستان آمريكايي شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سياسي و متخصصان علوم اجتماعي از جمله افرادي مثل من كه متخصص مسائل انقلاب هستم، گرديد. همه ما با علاقه و شايد بهت زدگي تحقق وقايع جاري را مشاهده كرده ايم. تعدادي از ما به سوي تفحص در مورد واقعيات اجتماعي، سياسي ايران در وراي اين رخدادها سوق داده شديم. براي من چنين تحقيقي غيرقابل اجتناب بود; بيش از همه به خاطر اين بود كه انقلاب ايران از جنبههاي مختلف غير عادي اش مرا تحت تأثير قرار داد. اين انقلاب مطمئناً شرايط يك انقلاب اجتماعي را دارا مي باشد. با اين حال، وقوع آن به ويژه در جهت وقايعي كه منجر به سقوط شاه شدند انتظارات مربوط به علل انقلابات را ـ كه من پيش تر در تحقيق تطبيقي، تاريخي ام در مورد انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين تكامل بخشيده ام ـ زير سؤال برد.11 او در ادامه، برخي آثار انقلاب ايران بر تحليلش از انقلابها و در نتيجه، تغيير در نظريه خويش را آورده و مي نويسد: من در كتابم به نام دولتها و انقلابهاي اجتماعي بدون استثنا از تمامي نظريه هايي كه پذيرفته اند انقلابات آگاهانه توسط نهضتهاي انقلابي متكي به جنبشهاي توده اي اجتماعي ساخته مي شوند انتقاد كرده ام ... در كتاب، از وندل فيليپس ( (Philips Wendellنقل كرده ام كه انقلابها ساخته نمي شوند، آنها به وجود مي آيند. مراحل اوليه انقلاب ايران مشخصاً نظرات قبل من در مورد موجبات انقلاب اجتماعي را زير سؤال برد. سه دشواري آشكار بلافاصله به ذهن من خطور مي كند... ثالثاً اگر در واقع بتوان گفت كه يك انقلاب در دنيا وجود داشته است كه عمداً و آگاهانه توسط يك نهضت اجتماعي توده اي ساخته شده تا نظام پيشين را سرنگون سازد، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ايران بر عليه شاه است. تا آخر سال 1978 كليه بخشهاي جامعه شهري ايران تحت لواي اسلام شيعه گرد آمده بودند و از رهنمودهاي يك روحاني عالي قدر شيعه، آية اللّه روح اللّه خميني، در جهت مخالفت سازش ناپذير عليه شاه و كليه افرادي كه هم چنان به او وابسته باقي مانده بودند پي روي مي كردند... مردم شهرنشين ايران با بسيج توده اي خود به يك نهضت فراگير بر عليه يك رژيم سلطنتي و امپرياليست جامه عمل پوشاندند. انقلاب آنها صرفاً نيامد، بلكه به صورت آگاهانه و منطقي ساخته شد.12
وي در ادامه اين مقاله از نقش روحانيان و غيرروحانيان با ايمان و زنجيره بي پايان از نمازهاي جماعت و مراسم مذهبي در روزهاي ويژه مذهبي و نقش تشيّع و اسطوره بنيادين آن داستان شهادت مشتاقانه امام حسين(عليه السلام) و سخنرانيهاي امام خميني(قدس سره)در معرفي شاه به عنوان عامل ضداسلام و نوكر امپرياليسم خارجي، ياد كرده و با تأكيد فراوان بر نقش مذهب شيعه در انقلاب ايران مي نويسد: به طور خلاصه، اسلام شيعه هم از نقطه نظر سازماني و هم از لحاظ فرهنگي براي ايجاد انقلاب ايران عليه شاه، نقشي حياتي داشت.13 جان فوران هم در نقد نظريه تدا اسكاچپول در مقاله «انقلاب 79ـ1977 چالشي بر تئوري اجتماعي» نوشت: براي مثال، انقلاب 1979 ايران، سه سال پس از ادعاي اسكاچپول مبني بر اينكه «انقلابها به راه نمي افتند، بلكه مي آيند» نشان داد انقلابي است كه «به صورت دقيق و منسجم به راه افتاده است.»14
نظرات شما عزیزان: